نیروهای محرکه و چشم اندازهای انقلاب روسیه
ک. کائوتسکی ک. کائوتسکی

پیشگفتار بر ترجمۀ روسی جزوۀ ک. کائوتسکی :

 

 

 

کارگران مترقی روسیه مدتهاست که کائوتسکی را نویسندۀ خودشان می دانند، نویسنده­ای که نه تنها قادر به تشریح و پروراندن آموزشهای تئوریک مارکسیسم انقلابی است، بلکه همچنین قادر است این آموزش تئوریک را با تحلیل جامعی از حقایق، در حل مسائل غامض و پیچیدۀ انقلاب روسیه هوشمندانه بکار بندد. و اکنون که توجه سوسیال دمکراتها، گاهی حتی تمام توجه آنها، به وراجی بیهودۀ پتروشکاهای[1] لیبرال و همنوایان آگاه یا ناآگاه آنان، معطوف شده است، اکنون که در انظار بسیاری از مردم فوت و فن های حقیر «پارلمانی» بر مسائل اصلی مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا سایه افکنده است، اکنون که دلسردی اغلب حتی بر اشخاص صادق مستولی شده و توانایی های فکری و سیاسی آنان را مختل کرده است – اکنون برای تمام سوسیال دمکراتهای روس اهمیتی سه چندان دارد که به نظریات کائوتسکی دربارۀ مسائل اساسی انقلاب روسیه به دقت توجه کنند. این توجه باید بیشتر به شیوه­ای که کائوتسکی مسئله را مطرح می کند معطوف شود تا به نظریاتی که ابراز می دارد – چرا که کائوتسکی داناتر از آنست که به مسائل خاص تاکتیکی روسیه، که با آنها آشنائی مختصری دارد، مفصلا بپردازد؛ و آنقدر هم از مسائل روسیه بی خبر نیست که آنها را ندیده انگاشته، به کلی گویی و یا تکرار غیرانتقادی اظهارات رایج روز بپردازد.

کائوتسکی به سؤالاتی که پلخانف برای عده­ای از سوسیالیستهای خارجی مطرح کرده است، جواب می دهد. وی در جواب به این سؤالات – به عبارت بهتر هنگامی که از این سؤالات بد فرموله شده نکاتی را برمی گزیند که می تواند بحث مفیدی را بین سوسیالیستهای تمام کشورها سبب شود – فروتنانه می گوید:«در مورد مسائل مربوط به روسیه فکر می کنم در مقام شاگردی رفقای روس قرار دارم». این اداهای فروتنانۀ «ژنرال» سوسیال دمکراتی نیست که با اطوار خرده بورژوائی می آغازد و با تکبر اشرافی پایان می دهد. خیر، به هیچ وجه. کائوتسکی در حقیقت فقط به آن سؤالاتی می پردازد که با تحلیل آنها می تواند به سوسیال دمکراتهای متفکر روس یاری دهد تا خودشان مسائل مربوط به وظایف مشخص و شعارهای روز را حل و فصل کنند. کائوتسکی نمی خواهد ژنرالی باشد که دستور «به چپ چپ! به راست راست!» صادر می کند. او ترجیح می دهد موقعیت رفیقی دور از ما، اما رفیقی متفکر را اتخاذ کند و به ما نشان دهد که در کجا باید به دنبال راه حل مشکلاتمان بگردیم.

پلخانف از کائوتسکی پرسید: 1- «خصلت عام» انقلاب روسیه چیست: بورژوائی یا سوسیالیستی؟ 2- روش سوسیال دمکراتها نسبت به بورژوا دمکراتها چه باید باشد؟ 3- آیا حزب سوسیال دمکرات باید در انتخابات دوما از احزاب اپوزیسیون پشتیبانی کند؟

در نگاه اول ممکن است چنین به نظر آید که این سؤالات بسیار با «ظرافت» انتخاب شده­اند ولی به قول معروف «ظرافت زیادی مایۀ شکستن است». در واقع هر کس که کم و بیش صالح و نکته بین باشد فوراً مکاری ظریف را در این سؤالات خواهد دید. مکاری به این دلیل که اولا این سؤالات نمونۀ ظریفی از متافیزیک هستند، متافیزیکی که پلخانف میل دارد با آب و تاب بسیار علیه آن سخنوری کند، لیکن قادر نیست در بحث خود دربارۀ مسائل تاریخی مشخص، از آن احتراز جوید. ثانیاً به این دلیل که شخص طرف سؤال با حیله به چهارچوب کوچک و باریکی کشانیده می شود. فقط اشخاص کاملا ساده دل و حتی می توان گفت معصوم عرصۀ سیاست متوجه نمی شوند که پلخانف عامدانه از سؤالی که از موضوع دور است شروع کرده، آهسته ولی پیوسته شخص طرف سؤال را به موقعیتی می کشاند که بر تشکیل بلوک با کادتها صحه بگذارد!

تحریک کردن یک ساده لوح طرف بحث به تأیید تشکیل بلوک با یک حزب مشخص، بی آنکه نامی از آن حزب برده شود؛ صحبت کردن از یک جنبش انقلابی بی آنکه بورژوا دمکراسی مخالف خوان از انقلابی تمیز داده شود؛ اشارۀ تلویحی به اینکه بورژوازی به شیوۀ خودش «مبارزه» می کند، یعنی به شیوه­ای متفاوت با شیوۀ پرولتاریا، بی آنکه به روشنی و صراحت گفته شود که این اختلاف واقعاً در چیست؛ سعی در گرفتار کردن طرف بحث بمانند زاغی در تلۀ قطعنامۀ آمستردام[2] به منظور پنهان داشتن نکات واقعی مورد بحث بین سوسیال دمکراتهای روس از نظر فرد خارجی؛ استنتاج احکام مشخص مربوط به تاکتیکهای مشخص در یک وضعیت مشخص در ارتباط با شیوۀ برخوردی که باید نسبت به احزاب مختلف بورژوا دمکرات اتخاذ شود، از یک عبارت کلی دربارۀ «خصلت عام انقلاب»، بجای اینکه خود این «خصلت عام انقلاب روسیه» از تحلیل دقیق اطلاعات مشخص دربارۀ منافع و مواضع طبقات مختلف در انقلاب روسیه نتیجه گردد – آیا تمام اینها مکاری نیست؟ آیا این تمسخر آشکار ماتریالیسم دیالکتیک مارکس نیست؟

« یا آری آری، یا نه نه – هر چه جز این است مایۀ شر است». یا انقلاب بورژوائی یا انقلاب سوسیالیستی، بقیه را می توان به راحتی به شیوۀ قیاس از «جواب» اصلی «استنتاج» کرد.

تمام هنر کائوتسکی در این است که فوراً نکته را دریافته و به ریشۀ اشتباه نهفته در نفس نحوۀ فرمولبندی چنین سؤالاتی می پردازد. وی عملا به سؤالات پلخانف با رد نحوۀ فرمولبندی سؤالات توسط او پاسخ می دهد! کائوتسکی با تصحیح نحوه­ای که پلخانف سؤالها را فرموله می کند، به وی جواب می گوید. هر چه کائوتسکی با متانت و دقت بیشتری طراح پرسشها را تصحیح می کند، انتقاد او از فرمولبندی سؤالات کوبنده تر می گردد. کائوتسکی می نویسد: «خوبست بفهمیم که به سوی اوضاع و مسائل کاملا نوینی روانیم که هیچ یک از الگوهای قدیمی با آنها تطبیق نمی کند».

کائوتسکی با این گفته، در پاسخ پلخانف، درست به هدف می زند: خصلت عام انقلاب ما بورژوائی است یا سوسیالیستی؟ کائوتسکی می گوید این الگو قدیمی است. سؤال نمی تواند به این صورت مطرح شود، این روش مارکسیستی نیست. انقلاب روسیه انقلابی بورژوائی نیست زیرا بورژوازی یکی از نیروهای محرکۀ جنبش انقلابی کنونی روسیه را تشکیل نمی دهد. و انقلاب روسیه انقلابی سوسیالیستی نیست زیرا یقیناً نمی تواند به حکومت یا دیکتاتوری پرولتاریا به تنهایی منجر گردد. سوسیال دمکراتها می توانند در انقلاب روسیه به پیروزی برسند و باید بدین منظور کوشش کنند. لیکن پیروزی در این انقلاب نمی تواند پیروزی پرولتاریا به تنهایی، بدون کمک طبقات دیگر، باشد. در این صورت چه طبقه­ای، به سبب شرایط عینی انقلاب کنونی، متحد پرولتاریا است؟ دهقانان:«فقط بین پرولتاریا و دهقانان است که در تمام دورۀ مبارزۀ انقلابی منافع مشترک پایدار وجود دارد».

این اظهارات کائوتسکی تأیید درخشان تاکتیکهای جناح انقلابی حزب سوسیال دمکرات روسیه، یعنی تاکتیکهای بلشویکها است. و این تأیید بسیار ارزشمند است چرا که کائوتسکی، با کنار گذاشتن سؤالات مشخص و عملی، تمام توجه خود را در جهت توضیح سیستماتیک اصول عام تاکتیکهای سوسیالیستی در انقلاب ما، متمرکز ساخته است. او نشان می دهد که روش کهنه و مستعمل بحث پلخانف:«انقلاب، انقلابی بورژوائی است، بنابراین ما باید از بورژوازی پشتیبانی کنیم» هیچ وجه اشتراکی با مارکسیسم ندارد. لذا، کائوتسکی اشتباه عمدۀ اپورتونیسم سوسیال دمکراتیک ما، یعنی منشویسم، را که بلشویکها از آغاز 1905 با آن در نبرد بوده­اند، تصدیق می کند.

به علاوه، تحلیل کائوتسکی، که نه از عبارات کلی، بلکه از تحلیل موقعیت و منافع طبقات معین آغاز می کند، نتیجه­ای را که بله گویان کادتها در صفوف ما «بی خردانه» می پنداشتند، تأیید می کند، یعنی اینکه: بورژوازی روسیه از انقلاب بیش از ارتجاع می هراسد؛ به این دلیل از حکومت مطلقه متنفر است که حکومت مطلقه سبب انقلاب می شود؛ آزادی سیاسی را به منظور متوقف کردن انقلاب می خواهد. این را مقایسه کنید با ایمان ساده لوحانه­ای که پلخانف ما به کادتها ابراز داشته است، کسی که در سؤالاتش بطور نامحسوس و به تدریج مبارزۀ اپوزیسیون علیه نظام کهن را با مبارزه علیه مساعی دولت برای درهم شکستن جنبش انقلابی یکی گرفته است! کائوتسکی برخلاف منشویکها با نظریات کلیشه­ای شان، عناصر انقلابی و غیرانقلابی «دمکراسی بورژوائی» و ورشکستگی لیبرالیسم را آشکار ساخته، و نشان می دهد که با رشد استقلال و آگاهی سیاسی دهقانان، لیبرالها ناگزیر و به سرعت به راست خواهند چرخید. برپا ساختن یک انقلاب بورژوائی، به وسیلۀ پرولتاریا و دهقانان، علیرغم ناپایداری بورژوازی – این اصل اساسی تاکتیکهای بلشویکی از طرف کائوتسکی کاملا تأیید می گردد.

کائوتسکی نشان می دهد که در دورۀ انقلاب کاملا ممکن است که پیروزی نصیب حزب سوسیال دمکرات شود، و اینکه این حزب باید اطمینان به پیروزی را به طرفدارانش القا کند. نتایجی را که کائوتسکی به آن می رسد جایی برای هراس منشویکی از پیروزی سوسیال دمکراسی در انقلاب کنونی باقی نمی گذارد. کوششهای مضحک پلخانف به منظور «جا دادن» وظایف انقلاب ما «در قطعنامۀ آمستردام»، به خصوص وقتی که با این گفتۀ روشن و واضح کائوتسکی مقایسه شود، خنده دار به نظر می رسد، اینکه:«غیرممکن است به نحو موفقیت آمیزی مبارزه کرد اگر پیشاپیش از پیروزی چشم بپوشیم».

فرق اساسی بین روشهای کائوتسکی و پلخانف، رهبر اپورتونیستهای کنونی ما، حتی بیشتر فاحش می شود وقتی کائوتسکی بیان می دارد که: تصور اینکه «تمام طبقات و احزابی که برای رسیدن به آزادی سیاسی کوشش می کنند، خیلی ساده کافیست که با یکدیگر همکاری کنند تا به آن برسند» یعنی «صرفاً سطح سیاسی وقایع را دیدن». گوئی کائوتسکی مستقیماً به آن باند کوچک سوسیال دمکراتهایی که به لیبرالها پیوسته­اند اشاره می کند: پورتوگالف، پروکوپویچ، کوسکوا، بوگوچارسکی، ایزگویف، استرووه و دیگرانی که درست همین اشتباه مورد اشارۀ کائوتسکی را مرتکب می شوند (و در این پروسه پلخانف را نیز به همراه خود می کشند). این واقعیت که کائوتسکی از نوشته جات این آقایان محترم بی اطلاع است، فقط اهمیت نتایج تئوریک او را بیشتر می کند.

لازم به گفتن نیست که کائوتسکی با تز اساسی تمام سوسیال دمکراتهای روس مبنی بر اینکه جنبش دهقانی غیرسوسیالیستی است؛ اینکه سوسیالیسم نمی تواند از تولید کوچک دهقانی برخیزد و غیره، کاملا موافق است. به حال سوسیالیست رولوسیونرها که مایلند بگویند، آنها هم «با مارکس موافقند» بسیار مفید خواهد بود اگر در این گفته­های کائوتسکی تعمق کنند.

در خاتمه چند کلمه­ای دربارۀ «اتوریته­ها». مارکسیستها نمی توانند موضع معمول روشنفکر رادیکال را بپذیرند، یعنی این تجرید شبه انقلابی را که «اتوریته مردود است».

خیر. طبقۀ کارگر که در سراسر دنیا مبارزه­ای سخت و مداوم را برای رهایی کامل به پیش می برد، به اتوریته احتیاج دارد. ولی، البته فقط به همان ترتیب که کارگران جوان به تجربۀ جنگاوران کهنه کار علیه ستم و استثمار نیازمندند، تجربۀ کسانی که اعتصابات بسیاری را سازماندهی کرده­اند، در انقلابات شرکت کرده­اند، در سنتهای انقلابی بصیر اند و دید سیاسی وسیعی دارند. پرولترهای هر کشور نیازمند اتوریتۀ مبارزۀ جهانی پرولتاریا می باشند. ما به اتوریتۀ تئوریسین های سوسیال دمکراسی بین المللی نیازمندیم تا قادر باشیم به خوبی برنامه و تاکتیکهای حزبمان را درک کنیم. ولی، البته، این اتوریته هیچ وجه اشتراکی با اتوریته­های رسمی در علوم و در سیاستگری آمرانۀ بورژوائی ندارد. این اتوریته، اتوریتۀ تجربه است، تجربه­ای که از اشکال متنوع مبارزه در درون صفوف ارتش جهانی سوسیالیسم کسب گردیده است. و با تمام اهمیتی که این اتوریته در وسعت بخشیدن به افق دید مبارزین دارد، در حزب کارگران ادعای اینکه مسائل عملی و مشخص خط مشی آنی حزب می توانند توسط کسانی که از دور دستی بر آتش دارند حل شوند، مجاز نیست. روحیۀ جمعی کارگران مترقی آگاه که در هر کشور مستقیماً درگیر مبارزه هستند، همیشه بالاترین اتوریته در مورد چنین مسائلی باقی خواهد ماند.

چنین است نظر ما دربارۀ اتوریتۀ عقاید کائوتسکی و پلخانف. آثار تئوریک پلخانف – عمدتاً انتقاد او از نارودنیکها و اپورتونیستها – همواره دستاورد جاودانه­ای برای سوسیال دمکراسی سراسر روسیه باقی خواهد ماند، و هیچ «جناح گرایی»ای کسی را که «ذره‌ای مغز در سر» داشته باشد تا آن حد کور نخواهد ساخت که اهمیت این دستاورد گرانبها را فراموش و یا انکار کند. لیکن پلخانف ثابت کرده است که به عنوان رهبر سیاسی سوسیال دمکراتهای روسیه در انقلاب بورژوائی روس، به عنوان یک تاکتیسین، در پایین ترین سطح قرار دارد. او در این زمینه چنان اپورتونیسمی از خود نشان داده است که به حال کارگران سوسیال دمکرات روس صدها بار از آنچه اپورتونیسم برنشتاین به سر کارگران آلمان آورد، زیان بارتر است. ما باید با این مشی کادت گونه که پلخانف طرفدار آنست، پلخانفی که دوباره به دستۀ پروکوپویچ و شرکاء پیوسته است – پروکویچی که پلخانف خودش در 1900-1899 از حزب سوسیال دمکرات اخراج کرد – به بی رحمانه ترین وجهی مبارزه کنیم.

اینکه اپورتونیسم تاکتیکی پلخانف نفی کامل اصول روش مارکسیستی است، به وسیلۀ روش استدلال کائوتسکی در مقالۀ حاضر*، به بهترین وجهی نشان داده می شود.

 

نوشته شده در دسامبر 1906

در 1907 در جزوۀ «نیروهای محرکه و چشم اندازهای انقلاب روسیه»،

اثر ک. کائوتسکی به وسیلۀ انتشارات Novaya Epokha به چاپ رسید.

مجموعه آثار لنین، جلد 11 صفحات 408 تا 413

 

توضیحات

 

1- پتروشکا: شخصیتی از رمان «ارواح مرده» گوگول، یک پیشخدمت دهاتی که هر کلمه را حرف به حرف می خواند بی آنکه به معانی کلمات فکر کند. وی صرفاً به پروسۀ مکانیکی مطالعه علاقمند بود.

2- قطعنامۀ آمستردام: مربوط بود به «دستورالعملهای بین المللی در مورد تاکتیکهای سوسیالیستی» که در کنگرۀ انترناسیونال دوم که در آمستردام از 14 تا 20 اوت 1904 تشکیل شد، به تصویب رسید. این قطعنامه سوسیالیستها را از شرکت در دولتهای بورژوائی منع کرده و همکاری احزاب سوسیالیستی را با احزاب بورژوائی مردود می شمرد.

 

°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°

کمونیستهای انقلابی

http://www.k-en.com

  info@k-en.com

 



* مقصود اصل مقاله­ای است که لنین مقدمۀ فوق را بر آن نوشته است – مترجم.


March 22nd, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب